در بين افراد انسان تفاوتهايى در صفات و حالات نفسانى وجود دارد. بعضى تندخو و بعضى بردبار، بعضى عصبانى و بعضى خونسرد، بعضى زرنگ و بعضى تنبل، بعضى ترسو و بعضى بىباك، بعضى باسخاوت و بعضى بخيل، بعضى راستگو و بعضى دروغ گو، بعضى امين و بعضى خائن، بعضى متواضع و بعضى مغرور، بعضى حرف شنو و بعضى لجباز، بعضى شجاع و بعضى ضعيف، بعضى با انضباط و بعضى بىانضباط، بعضى پررو و بعضى خجول، بعضى اجتماعى و بعضى منزوى، بعضى پرتحرك و بعضى آرام، بعضى خودخواه و بعضى ايثارگر، بعضى مقاوم و بعضى زود رنجاند. كه چنين تفاوتهايى در بين انسانها مشاهده مىشود.
اين تفاوتهاى اخلاقى، در بين كودكان و حتى نوزادان هم ديده مىشود؛ حتى انسانهايى كه صفات مشترك دارند هم در مقدار آن صفات غالباً تفاوت دارند.
اكنون اين سؤال مطرح مىشود كه منشأ تفاوتهاى اخلاقى چيست؟ آيا منشأ همهی اين تفاوتها توارث است؟ بدين معنا كه كودك همه صفات نفسانى خود را از پدر و مادر يا اجداد خود به ارث مىبرد و اين صفات كمكم به فعليت مىرسند و آشكار مىشوند؟ يا اين كه همهی انسانها در آغاز يكسان آفريده مىشوند، و منشأ همهی تفاوتهاى اخلاقى، اوضاع و شرايط و امكانات مختلف محيط پرورش است؟
يا اين كه برخى از صفات در طبيعت انسان نهاده شده و از طريق توارث منتقل مىشود و برخى ديگر معلول پرورش و عوامل محيط است؟
خواجه نصيرالدين طوسى مىنويسد:
خلاف كردهاند در آن كه خُلق هر شخصى او را طبيعى بود، يعنى ممتنع الزوال، مانند حرارت آتش يا غير طبيعى. گروهى گفتهاند: بعضى اخلاق، طبيعى باشد و بعضى به اسباب ديگر حادث مىشود و مانند طبيعى راسخ گردد. قومى هم گفتهاند: همهی اخلاق طبيعى و انتقال از آن ناممكن و جماعتى گفتهاند: هيچ خُلق نه طبيعى است و نه مخالف طبيعت، بلكه مردم را چنان آفريدهاند كه هر خُلق كه مىگيرد؛ يا به آسانى يا به دشوارى. آنچه از آن موافق اقتضاى مزاج بود ـ چنان كه در مثالهاى مذكور ياد كرديم ـ به آسانى و آنچه برخلاف آن بود به دشوارى و سبب هر خُلقى كه بر طبيعت صنفى از اصناف مردم غالب مىشود در ابتدا ارادتى بوده باشد و به مداومت و ممارست ملكه گشته.[1]
گرچه در اين عبارت صحبت از توارث نيست، ليكن به جاى آن اخلاق طبيعى استعمال شده كه همان نتيجه را مىدهد.
روانشناسان و علماى ژنتيك نيز به موضوع توارث در اخلاق اشاره كردهاند.
يكى از دانشمندان مىنويسد:
نظريهی وراثتى اين است كه آدمى مخلوقى است كه با صفات و استعدادهاى ثابت و تغييرناپذير به دنيا مىآيد و آنچه كه او مىتواند در مدت زندگىاش انجام دهد يا قادر به انجام آن نيست كه در وراثتش ضبط و از پيش تعيين شده است.[2]
ديگرى مىنويسد:
امروزه مسلم شده كه قوانين ارث نه تنها در تشكيل نطفهی نوزاد اثر دارد، بلكه روى حالات روانى او نيز به طور قطع مؤثر است و فرزندان، اخلاق، روحيات و حالات عصبى خود را از والدينشان ارث بردهاند. البته محيط نيز اثراتى روى آن داشته است.[3]
ديگرى مىنويسد:
علت رشد اجتماعى كودكان را مىتوان زير دو عنوان: موروثى و محيطى مطرح كرد. به عبارت ديگر: علت اختلاف كودكان از لحاظ رشد اجتماعى يا عامل وراثت است ـ مانند چگونگى هيجانها ـ يا عامل محيط. چنان كه كودكان خانوادههاى ثروتمند با كودكانِ خانوادههاى فقير و نيز آنهايى كه در شيرخوارگاهها و پرورشگاهها زندگى مىكنند با كودكانى كه در آغوش والدين خود هستند هرگز واكنشهاى اجتماعى يكسان نخواهند داشت.[4]
ارسطو مىگويد:
كسانى كه از اجداد بهتر نتيجه شدهاند احتمالاً مردان بهترى خواهند شد، زيرا اصالت خانوادگى، برترى خانوادگى است.[5]
چنان كه ملاحظه كرديد، روانشناسان و علماى اخلاق، موضوع توارث را به عنوان يكى از عوامل مؤثر در تفاوتهاى اخلاقى پذيرفتهاند، ليكن اين مسئله قابل بحث است كه توارث مذكور از چه طريقى انجام مىگيرد؟ آيا اين عمل به وسيلهی ژنها صورت مىپذيرد؟ بدين معنا كه ژنهايى كه توسط پدر و مادر به فرزند انتقال مىيابند حامل همه يا برخى از خصوصيات اخلاقى هستند كه در خود آنها يا در اجدادشان وجود داشته يا به گونهاى ديگر است؟
تا آن جا كه نگارنده اطلاع دارد كتابهاى ژنتيك در اين موضوع بحث نكردهاند و كسى را نديدهام كه ژنها را حامل صفات و خصوصيات اخلاقى بداند. البته با صرف نديدن يا نگفتن نمىتوان چنين احتمالى را نفى كرد، بلكه امكان آن وجود دارد.
امّا در برخى از كتابهاى روانشناسى، توارث از دو طريق ديگر تبيين و توجيه شده است:
يكى از دانشمندان مىنويسد:
هر كودك با تعدادى از غرايز مثل: ترس، خشم، غريزهی جنسى، مادرى، اطاعت، خودخواهى، كنجكاوى، خودنمايى و غرايز ديگر كه به صورت ارث به او رسيدهاند، به دنيا مىآيد. هر كدام آنها حالت شدت و ضعف دارد و از برخورد هيجانات غريزى با عوامل محيط براى انجام منظور خاص، حالت مخصوص روانى به وجود مىآيد. بنابراين، حالت مخصوص روانى از دو فاكتور تشكيل يافته است: اول: محيط اتفاقات روزانه و اميال شخصى، دوم: ارث كه آن را عواطف غريزى نامند.[6]
لذا اين دانشمند، توارث را در اصل وجود غرايز مىداند. بدين معنا كه كودك همهی غرايز خود را كه منشأ اخلاق و صفات نفسانىاند، از طريق توارث از پدر و مادر و اجدادش به ارث مىبرد. البته همهی فرزندان آدمى ـ در صورتى كه سالم باشند ـ در اصل اين توارث يكسان هستند، ليكن به عقيدهی او غرايز مذكور در همهی افراد يكسان به وجود نيامده، بلكه شدت و ضعف دارند و تفاوتها از همين جا سرچشمه مىگيرند. باز هم سؤال قبل مطرح مىشود كه عامل اين تفاوتها و شدت و ضعفها چيست؟ آيا توارث است يا چيز ديگر؟
يكى از دانشمندان مىنويسد:
بدرفتارى كودك در مدرسه ممكن است ناشى از شرايط ناهنجار غدد در بدن او و يا معلول شرايط خانوادگى كه در آن رفتار مطلوب آموخته نشده است، باشد. ناتوانى كودك در يادگيرى ممكن است به علت كمبود ويتامينها و مواد غذايى لازم و يا نبودن انگيزهی كافى براى يادگيرى باشد.[7]
ديگرى مىنويسد:
اختلالات عملى غدهی تيروئيد سبب تحريكات عصبى و روانى و يا خمودى و بلاهت مىشود.[8]
مرحوم خواجهی طوسى مىنويسد:
و در كودكان ظاهر است كه بعضى مستعد قبول آداب باشند به آسانى و بعضى به دشوارى و بعضى را طبع از قبول آن متنفر بود و مقتضيات امزجهی ايشان چون حيا، وقاحت، سخا، ضنّت، قساوت، رقت و ديگر احوال از ايشان صادر و بعد از آن بعضى سهل القياد باشند در قبول اضداد آن حالات و بعضى عسر القياد و بعضى ممكن القبول و بعضى ممتنع القبول، يا برخى خيّر برآيند و برخى شرير و بعضى متوسط.[9]
مرحوم ملامحمدمهدى نراقى مىفرمايد:
مزاج انسان مدخليت تامه دارد در صفات. بعضى مزاجها در اصل خلقت، مستعد برخى از اخلاق مىباشد و بعضى ديگر مقتضى خلاف آن اخلاق است. ما يقين داريم كه بعضى اشخاص، طبعاً چناناند كه در اثر كوچكترين سببى غضب مىكنند يا مىترسند يا اندوهگين مىشوند يا مىخندند. ولى بعضى ديگر برخلاف آنها هستند. گاهى هم به حسب فطرت معتدل القوى مىباشند، به طورى كه در عقل و فضايل اخلاقى به حد كمال رسيده و قوهی عاقلهی آنها بر قوهی غضب و شهوتشان غالب گشته است، چنان كه در انبيا و ائمه چنين مىباشد. در بعضى مردم برعكس مىباشد، يعنى از حد اعتدال تجاوز نموده، ناقص العقل و بداخلاق هستند و قوهی عاقله آنها مغلوب قوهی غضب و شهوت آنها شده است.[10]
پس اين دانشمندان اصل وراثت را در صفات و احوال نفسانى پذيرفتهاند، ليكن از طريق مزاج مخصوص و خصوصيات و ويژگىهايى كه در ساختار بنيهی جسمانى افراد انسان به وجود آمده است. دانشمندان از اين جهت كه توارث يكى از عوامل مهم تركيب جسمانى كودك است، ترديدى ندارند.
مدعاى اين دانشمندان با اثبات دو مقدمه به اثبات مىرسد:
مقدمهی اول: كيفيت جسمانى، خصوصيات اعصاب و مغز و غدد داخلى و چگونگى اعضاى رئيسهی بدن در كيفيت اخلاقيات و امور نفسانى انسانها تأثير بهسزايى دارند.
مقدمهی دوم: وراثت، يكى از عوامل بسيار مهم و مؤثر در كيفيت تركيب جسمانى فرزندان است.
در تأييد مقدمهی اول مىتوان گفت: گرچه اخلاقيات از صفات و خصوصيات نفسانى انساناند، و نفس نيز موجودى است مجرد از ماده، ليكن ارتباط و اتصال نفس با بدن نيز قابل انكار نيست. محققان فلاسفهی اسلامى عقيده دارند كه نفس انسان حقيقت مجردى نيست كه جداى از بدن تحقق يافته و بعداً به بدن تعلق پيدا كرده باشد. بلكه نفس، همان صورت نوعيهی جسمانى است كه با حركت جوهرى و تكامل تدريجى به حد تجرد رسيده و از افق ماده فراتر رفته است. صورت نوعيه، قبلاً به ماده متعلق بود، بلكه وحدت داشت، بعد از تجرد نيز به بدن تعلق دارد، بلكه متحد است.
نفس انسان در اين مرتبه از وجود، حقيقتى است دو بُعدى و داراى دو مرتبهی وجودى: از يك طرف حقيقتى است عالىتر و مجرد از ماده و كارهايى را انجام مىدهد كه از ماده و مادّيات ساخته نيست و از طرف ديگر با بدن وحدت دارد و كارهاى او را انجام مىدهد.
در بين اين دو مرتبهی وجودى، كمال ارتباط و اتصال برقرار است. مرتبهی عالىتر نفس بر مرتبه پايينتر تأثير مىگذارد و در كارهايش از آن استفاده مىكند. اگر نفس انسانى مدرك كليات است، مقدمات آن را از طريق اعصاب و مغز و با به كار گرفتن مشاعر و حواس فراهم مىسازد. همچنين در كارهاى مربوط به بدن از نيروى تعقل و تفكر استفاده مىكند.
تأثير و تأثر متقابل نفس و بدن كه در علوم طبيعى و روانشناسى به اثبات رسيده، قابل انكار نيست؛ مثلاً هنگام عصبانيت شديد و اندوه و تأثر فراوان، فعل و انفعالات خاصى در بدن انجام مىگيرد، اشتها به غذا كم مىشود و دستگاه گوارش در هضم و جذب غذا ناتوان مىگردد. برعكس در حال فرح و شادمانى ـ که از صفات نفسانى است ـ تمايل به غذا بيشتر مىشود و بهتر و زودتر هضم و جذب مىشود. يا در حال تفكر كه يك عمل كاملاً نفسانى است فعل و انفعالات ويژهاى در بدن انجام مىگيرد، مواد خاصى از غذا بيشتر به مصرف مىرسد و مواد خاصى بيشتر دفع مىشود.
از سوى ديگر سلامت و نيرومندى دستگاههاى مختلف بدن، موجب آرامش و انبساط نفسانى و تحمل بيشتر در برابر ناملايمات و پايدارى بيشتر در كارها خواهد بود. سلامت و اعتدال بدن و اعصاب حتى در تفكر بهتر و دقيقتر نيز تأثير دارد. چنان كه در مَثَلها آمده: عقل سالم در بدن سالم پيدا مىشود. لذا افرادى كه از سلامت مزاج و صحت اعصاب برخوردار نيستند، در صفات و خصائل نفسانى حتى در طرز تفكر آنها نيز اختلالاتى مشاهده مىشود.
بنابراين، مزاج مخصوص انسان و آفرينش ويژهی اعصاب و مغز او، در چگونگى صفات نفسانى و اخلاقيات و حتى افكارش تأثير به سزايى خواهد داشت و اين همان مقدمهی اول است.
در تأييد مقدمهی دوم گفته مىشود اين مطلب به اثبات رسيده است كه كودك چنانكه اصل انسانيت و اكثر صفات و خصوصيات بدنى و وجود اعضاى رئيسهی بدن؛ مانند: اعصاب و مغز، كليه و كبد، معده و غدههاى داخلى خود را از پدر و مادر به ارث مىبرد، كيفيت مزاجى و سلامت و بيمارى، نيرومندى و ضعف، و كيفيت وجودى اعضاى رئيسهی بدن را نيز از پدر و مادر يا يكى از اجداد به ارث مىبرد. دانشمندان در اين باره تحقيقات عميقى را انجام داده و تعدادى از بيمارىهاى ارثى را برشمردهاند.[11]
با اثبات اين دو مقدمه مىتوان نتيجه گرفت كه ممكن است برخى از صفات پدر و مادر از طريق ارث به فرزند انتقال يابد. بدين بيان كه برخى از خصوصيات پدر و مادر معلول كيفيت مزاجى و بنيهی جسمانى آنان است و همين مزاج ممكن است به فرزند انتقال يابد. بنابراين صفات مذكور نيز از همين طريق منتقل مىشوند.
1- علت رشد اجتماعى كودكان را توضیح دهید.
2- دو طريق تبيين و توجيه توارث را بیان کنید.
3- توضیح دهید چگونه مىتوان نتيجه گرفت كه ممكن است برخى از صفات پدر و مادر از طريق ارث به فرزند انتقال يابد.
[1]. اخلاق ناصرى، ص 102.
[2]. وراثت و طبيعت آدمى.
[3]. روانشناسى و اخلاق، ص 27.
[4]. روانشناسى رشد، ص 343.
[5]. وراثت و طبيعت آدمى، ص 12.
[6]. روانشناسى و اخلاق، ص 43.
[7]. رفتارهاى بهنجار و نابهنجار، ص 17.
[8]. انسان موجود ناشناخته، ص 160.
[9]. اخلاق ناصرى، ص 105.
[10]. جامع السعادات، ج 1، ص 21.
[11]. ر. ك: مشاورهی ژنتيك در بيماريهاى ارثى، توارث عمومى، رمز وراثت، وراثت و طبيعت آدمى.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت